پاییز وزمستان ۱۴۰۱

الهی که به امید تو 

پروردگارا این عزت مرابس است که بنده ی توام و این افتخار مرا کافی است که تو پروردگار منی

سلام و درود امروز ۲۰ بهمن ماه ۱۴۰۱ ساعت ۸ونیم صبح مهبد رفته کلاس زبان برف زیبایی می‌بارد  و من فرصت کردم تا بعد از مدتها بتونم خاطراتم رو ثبت کنم . خدا رو هزاران مرتبه شکر که بعد از ۳سال امسال پاییز بچه ها راهی مدرسه شدن و مهبد در پایه هفتم مدرسه شهید اسداله زاده ثبت نام کرد و سوم مهرماه به مدرسه رفت. دوستان جدید مهبد آرمین و علیرضا و سورنا هستن.

ما ۲۶ شهریور برگشتیم کرج و فقط تعطیلات فرصت داشتیم تا سفری ۲ الی ۳ روزه به شمال داشته باشیم . 

یک سفر در اواسط آذر ماه به دلیل آلودگی هوابه شمال داشتیم که به مدت ۶ روز طول کشید 

مهبد در انتظار ساندویچ در فست فودی رودسر

مهبد در مسیر رفتن به مدرسه آذر ماه 

ما هفته قبل بعد از اتمام‌امتحانات نوبت اول مهبد به همراه آقاجون عمه ها و عموها به انزلی سفر کردیم 

نمای ساحلی هتل انزلی و مرغان دریایی

مهبد در حال نان دادن به اردک اسرائیلی در محوطه هتل انزلی

مهبد در حال نان بربری دادن به مرغان دریایی پل غازیان

عصر ساحل هتل انزلی ۵شنبه ۱۳ بهمن 

صبح جمعه ۱۴ بهمن در کنار آقاجون و عموناصر 

پل غازیان قدیمی بندر انزلی

پارک ساحلی بندر انزلی

انزلی بسیار خوش گذشت یک شب در هتل بودیم  جمعه بعد از ظهر ساعت ۱۲ونیم  به همراه آقاجون رفتیم ویلای خودمون 

خوشگلیهای ویلامون

روز شنبه ۱۵ بهمن مصادف بود با ۱۳ رجب تولد حصرت علی ع و روز پدر و ما سعادت داشتیم تا چندپرس غذا درست کنیم و به همسایگان دوست‌داشتنی شمالمون بدیم.

خدایا تو آنچنانی که دوستت دارم

مرا آنچنان قرار بده که دوست میداری