مهدی مهدی ، تا این لحظه: 24 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

پسران مامان وبابا

حال خوب و خوش درستی و یکرنگی

خاطرات مسافرت عید فطر 1393

1393/5/12 15:22
نویسنده : مامانی
453 بازدید
اشتراک گذاری

با سلام ما به خوی و خوشی سفر 5روزه تعطیلات عید فطر را پشت سر گذاشتیم و به سلامتی برگشتیم . سفر خوبی بود و خدا را شکر به همه خوش گذشت دوشنبه صبح قرارشد ساعت 5/45 صبح همگی جلو خونه عزیز و اقاجون باشیم ولی ما به سلامتی خواب موندیم و مهدی ساعت 5/55 زنگ زد که چرا نمی ایید . سریعا وسایل یخچالی رابرداشتم و رفتیم تا ساعت 6/15 رسیدیم .وقتی حرکت کردیم بعد از عوارضی فهمیدیم ماشین عموحسن جوش میاره و قتی رسیدیم منجیل به یک مکانیک نشان دادن ولی درست نشد دوباره به رودبار که رسیدیم به یک باطری ساز نشان دادن ولی درست نشد خلاصه که رسیدیم فومن رفتیم جلو نمایندگی وقرارشد ساعت 3 روماشین کار انجام بدن بنابراین رفتیم پارک فومن برای خوردن ناهار و بعد هم بچه ها کلی با وسایل پارک بازی کردن و مهدی هم که داشت با عمو ناصرو عمورضا و عمو حبیب و معین فوتبال بازی میکرد پاشو زنبور زد و نشست . مهبدم باپرنیان و رادین تو پارک خوش بودن ساعت 6 رفتیم سمت ماسوله . روستای قشنگی بود ومهبد خوابش برده بود و بعداز ماسوله رفتیم سمت ساحل و جنگل گیسوم . وقتی رسیدیم هوا تاریک بود و ساعت 9/30 شب بود یک خانه گرفتیم و استراحت کردیم صبح که بیدار شدیم حرکت کردیم به سمت جاده اسالم به خلخال که الحق جادهای زیبا بود و بین راه بلال خوردیم و برای ناهار رفتیم به روستائی که انتهای جاده بود و هواآنقدر سرد شد که به تن بچه ها سویشرت  شلوار پوشوندیم و بعد دوباره آمدیم کنار جاده اتراق کردیم برای خوردن چای و خواندن نماز و قلیان کشیدن آقایان ساعت 5 برگشتیم که بریم کنار ساحل مهدی پاش باد کرده بود و دردمیکرد جنگل گیسوم هم جاده قشنگی داشت ولی ترافیک سنگینی داشت و تارسیدیم ساحل شنا ممنوع بود .کنار ساحل نیم ساعتی نشستیم و برگشتیم خانه .چهارشنبه صبح ساعت 10 حرکت کردیم به سمت استارا کنار یک ساحل بچه ها شنا کردن ولی مهبد لحظه اول تو بغل پدرش با یک موج بلند خیس میشه و ناراحت از اب اومد بیرون و دیگه توآب نرفت کنار ساحل ماسه بازی کردولی مهدی خودش را کشت و تا میتونست با عموها وعمه ها و بابائیش و آقاجونش و یاسی و محدثه و زنعمو آسیه کلی توپ بازی کرد.ساعت 2 بود که حرکت کردیم و قبل از رفتن به سمت اردبیل دررستوران اکبرجوجه ناهار خوردیم و حرکت کردیم از آستارا به اردبیل ترافیک بود .به گردنه حیران رسیدیم از ماشین پیاده شدیم طبیعت زیبا و هوای فوق العاده ای داشت وقتی رسیدیم به اردبیل فالوده خوردیم و رفتیم سمت سرعین ترافیک سنگینی بود و چون کسی قصد رفتن به آب گرم را نداشت برگشتیم به سمت تبریز و ساعت 11/30 شب رسیدیم تبریزبه دنبال جا ومکان که همه جا پر بود و ناچارا رفتیم منزل یک دوست قدیم عموی زن عمو صدیقه و شام پیتزا خوردیم و رفتیم خوابیدیم و صبح ساعت 11 از منزل آقای علیزاده به سمت پارک ائل گولی حرکت کردیم و صبحانه را توپارک خوردیم ساعت 12بود عمه ها و زن عمو آسیه و شریفه و آقایانشون بعد از قایق سواری رفتند بازار و ساعت 4 برگشتن برا ناهار رفتیم رستورا جلالی . غذاهای خوب و باکیفیتی داشت و بعد رفتیم بازار و مهبد یک عروسک مت ویک عروسک کوکی گرفت چون از فومن عروسک کاموایی میخواست و بعد که خوابید نخرید و برای مهدی هم تی شرت و شلوار خریدم برگشتیم پارک و ساعت 12 از پارک به سمت تهران حرکت کردیم و قبل از قزوین یک استراحت 1ساعته کردیم ولی پشه زیاد بود و دوباره یک ساعت بعد یک استراحت 1/5 ساعته رانندگان کردند و حرکت کردیم و خداراشکر ساعت 11 رسیدیم جلو خونه عزیز و ما رفتیم خانه عزیز مریم که برای ناهار ماکارونی درست کرده بود ولی ما یک چای و میوه خوردیم مهبد رفت خانه خاله زهرا که عروسکهاش را نشون بده و بعد رفتم خانه  تاساعت 5 استراحت کردم و بعد برگشتم ساسانی سراغ مهبد و برای شام رفتیم باغ عمو حاجی وشیرینی تبریزی که تو تبریز پیدانکردیم و من از قناددی رویال خریدم بردم خوردند . دایی محمدرضا و دایی حمید رضا واعظم و یکتا و عباس اقا هم اونجا بودن.دایی علیرضا و خاله لیلا اراک بودن و قراره تا یک شنبه برگردن.

پسندها (2)

نظرات (0)