مهدی مهدی ، تا این لحظه: 24 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

پسران مامان وبابا

حال خوب و خوش درستی و یکرنگی

پایان تابستان و حادثه شکستن دست مهبدخااااااااان

1396/7/2 14:14
نویسنده : مامانی
255 بازدید
اشتراک گذاری

با سلام . روز 5شنبه 30شهریور باغ چمن مهمان داشتیم اعظم خاله به همراه مادر و پدر عباس اقا که از یزد اومده بودن . غروب ساعت 4رفتیم سر مزارعزیز و بابابزگ و...و بعد رفتیم باغ با عمه طیبه . و شروع کردیم به آماده کردن شام و.... ساعت 7 مهمانها اومدن و با تماس تلفنی از حاج محسنی و شمسی خانم هم دعوت کردیم و امدن  و جمع شدیم. به مناسبت تولد اعظم عباس اقا کیک و اب هویج بستنی خریده بود تا اعظم رو سورپرایز کنه . بعد از شام کیک رو اوردیم جلو اعظم و خلاصه حسابی سورپرایز شد. بعد از خوردن کیک و اب هویج بستی مهبد بدو بدو می رفت سمت اتاق خواب که پاش به چارچوب در گیر کرد و بد جوری خورد زمین و صدای جیغ و دادش همه خونه رو برداشت . خلاصه که ساعت 12 شب  راهی بیمارستان شدیم و مهمانها رو باغ گذاشتیم و رفتیم بیمارستان مدنی. به خاطر تغییر ساعت سیستمها قطع بود ولی خدا روشکر حبیب آقا و حاج محسنی همراهمون بودن و کارمون راه افتاد و از دست مهبد عکس گرفتن وبستری شد تا صبح جمعه بره اتاق عمل برای گچ گرفتن دست راست . شب به سختی سپری شد ومهبد صبح زود بیدار شد و هی میگفت کی دکتر میاد؟؟؟؟ خلاصه ساعت 8رفتیم برای اتاق عمل . به محض ورود خانم عباسی رو دیدیم که داشت می رفت خونه . سفارش ما رو به دکتر اگوشی و همکارانشون کردن و (دکتر گفت چیزی نیست گچ میگیرم وتا غروب مرخص میشه )و رفتن .من تا قبل از اینکه مهبد بره اتاق عمل کنارش بودم .وقتی رفت من برگشتم به بخش.مهبد رو ساعت 10 اوردن به بخش و حالش خوب بود.

و بالاخره با بی تابیها ئ نق زدنهای مهبد و تلاش و پشتکار حاج محسنی و شمسی خانم روز جمعه ساعت 6 مهبد از بیمارستان با رضایت شخصی ترخیص شد و رفتیم باغ چمن یک پیش خاله زهرا و عمو حاجی برای مراقبت شبانه تا دستش باد نکنه . روز شنبه هم مهبد مدرسه نرفت و من و پدرش هم سرکار نرفتیم و دنبال کارهای ترخیصش بودیم و عصری برگشتیم ساسانی و کم کم همه خبر دار شده بودن و اومدن برای دیدن مهبد.

 

پسندها (1)

نظرات (0)