پسران مامان وبابا

امروز یکشنبه ۳۰ ابان رستا در مهد کودک جشن تولد گرفته بود کنار دوستانش با آرزوی سلامتی و موفقیت و کامیابی برای رستای عزیزم ...

سلام ما جمعه مهمان عموناصر عزیز بودیم و همه عمه و عموها هم بودن و من کلی با رادین و پرنیان و مهراب فوتبال بازی کردم مهدی جان کنار کیک تولد محدثه ...

سلام ما روز ۵ شنبه ۱۴۰۰/۸/۲۷شام مهمان دوستان خوب و مهربانمون ساناز جون و آقای روحی بودیم خیلی خیلی زحمت کشیده بودن و خیلی بیشتر بهمون خوش گذشت در کنار این خوبان مهربان که قراره تا اخر آذرماه به هند سفر کنن و به احتمال زیاد همونجا مقیم بشوند.براشون آرزوی سلامتی و بهروزی و کامیابی داریم. ...

سلام ما روز ۵ شنبه شام مهمان دوستان خوب و مهربانمون ساناز جون و آقای روحی بودیم خیلی خیلی زحمت کشیده بودن و خیلی بیشتر بهمون خوش گذشت در کنار این خوبان مهربان که قراره تا اخر آذرماه به هند سفر کنن و به احتمال زیاد همونجا مقیم بشوند.براشون آرزوی سلامتی و بهروزی و کامیابی داریم. ...

روز جمعه به صرف ناهار مهمان عموحسن جان و زنعموآسیه مهربان بودیم که به مناسبت تولد پناه بود تولد بسیار خوب و قشنگی بود و پناه کوچولو هم‌ خیلی خیلی خوب بود و همراهی کرد با مهمانان کلا در حال خوردن بود کپلک ...

سلام تقریبا ۳ هفته قبل همسایه مون دو تا درخت نارنج از خاک درآورد تا به جاش درخت کیوی خونی بکاره مهبد و باباش هم گفتن بیاریم نو باغچه مون بکاریم .  مهبد اول یه چاله با بیل تو زمین درست کرد با کمک بابانادر درخت رو داخل چاله ای که کنده بود گذاشت و بعد دوبار دور درخت خاک ریخت .امیدوارم که که درخت زنده بمونه چون مهبد خیلی تلاش کرد اینم تربچه های نقلی و خوشمزززه مون که اواخرشهریور کاشتیم ...

سلام امروز ۸ آبان ماه تولد بابا نادر بود .مهبد میخواست پدرش رو سورپرایز کنه دیروز بعدازظهر یه کیک درست کرد البته با همکاری مامان و بابا و شب پدرش رو سورپرایز کرد ...

امروز ۴ شنبه ۵ آبان ماه هوا ابری و بارانی . روز دوشنبه ظهر رفتیم برا سقف جلو اتاق وسایل لازم رو خریدیم و بعد از ظهر بابا نادر دست به کار شد و زیرسازی رو انجام داد . از دو شنبه شب هوا بارانی شد و تا سه شنبه نشد کاری انجام بدیم . امروز صبح بارندگی  نبود دست به کار شدیم و بخشی از کار رو انجام دادیم. و این هم‌عکس پایان کار ...

سلام . ۵شنبه صبح رفتیم لنگرود چون ناهار دعوت خاله فرشته که در محله فتیده ویلا ساخت بودیم. خدا رو شکر کار ساخت و ساز تقریبا تمام شده بود و فقط کابینت باید تهیه و نصب می شد و محوطه سازی. ۵شنبه بعدازظهر با رادین برگشتیم صیادمحله ویلای خودمون و با مهبد و رادین رفتیم سمت رودخانه که رادین خیلی براش جالب بود بزرگی رودخانه و ریرش آب به خاطر عبور لوله گاز  باد می وزید و قطرات آب در هوا پخش بود. رادین که سرمایی بود کلاه کاپشنش رو به سر گذاشت ولی مهبد باد به کلاه سویشرتش میخورد و منظره ای جالب درست شد. دست مهبد قلاب ماهیگیری هست که میخواست به رادین ماهیگیری نشون بده ولی به خاطر باد شدید و افتادن رادین تو جاله آب و خیس و گلی شدن شلوار...