مهدی مهدی ، تا این لحظه: 24 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

پسران مامان وبابا

حال خوب و خوش درستی و یکرنگی

بارش برف زمستانی ۲۸ دی ماه ۱۴۰۰

۳ شنبه شب و بارش برف  مهبد و پارسا و آدم برفی زمستانی ۴ شنبه ۲۹ دی ماه ۱۴۰۰ اینم یه عکس از آدم برفی خنده دارشون بالاخره بعد از یک ماه گذشتن از زمستان برف بارید و کرج رو سفید پوش کرد و مهبد که قرار بود سر کلاس حاضر بشه تعطیل شد ...
30 دی 1400

شب یلدا ۱۴۰۰ عزیز مریم

سلام . ما ۲۷ آذر از شمال برگشتیم تا به امید خدا برا شب یلدا کنار همدیگه باشیم. سه شنبه خونه عزیز مریم جمع شدیم و خیلی خیلی خوووش گذشت .خدا را هزاران مرتبه شکر تولد عزیز مریم مهربان و دوست داشتنی سوم دی ماه ۱۳۳۰ هست که ما هرسال با مراسم شب چله براش تولد میگیریم اینم یه عکس دوتایی از دایی و خواهرزاده  اینم عکسای خانوادگیمون با میز شب چله در کنارعزیز مریم و آقاجون  اینم عکس دسته جمعی خانواده دوست داشتنیمون و اینکه امسال بهار کوچولو دختر مرتضی جان به جمعون اضافه شده بود. ...
17 دی 1400

شب چله ای سال ۱۴۰۰ آقاجون و پیاده روی و ورزش و نرمش در کرج

سلام. امروز شنبه ۴ دی ماه .ما یک هفته است که کرج هستیم. در این هفته خونه عزیز مریم سه شنبه همه جمع بودیم به مناسبت شب یلدا و ۴ شنبه هم شب یلدایی آقاجون بود باغ عمو حسن.  یه عکس خانمانه در کنار عمه ها و دخترعمه و زنعموها و دخترعموهای مهبد اینم پناه کپلک خوردنی اینم عکسی از بابا نادر و عموناصر مهبد هم همراه رادین و پرنیان و نریمان داشتن بت لب تابی که براش خریده بودیم فیلم تماشا میکردن امروز ظهر بعد از تمام شدن کلاسهای انلاین مجازی رفتیم پیاده روی پیاده روی خوبی بود. به امید استمرار در روزهای بعدی.  تا درودی دیگر بدرود. ...
4 دی 1400

اسکان در خانه باغ خاله لیلا .

سلام یکشنبه شب رسیدیم کرج و تا دوشنبه آخر شب ساسانی بودیم .بعد از اینکه خواستیم بریم خونه باغ پارسا و مهبد اصرار داشتن  که باهم باشن ولی من قبول نکردم چون مهبد تکلیف داشت خلاصه به سختی از هم جدا شدن و ما راه افتادیم رسیدیم خیابان چمن جلو خونه بابانادر متو جه شد کلید شمال رو به جای کلید باغ از تویوتا برداشته .بنابراین به خاطر خستگی با خاله لیلا صحبت کردیم و شب خونه باغ خاله لیلا خوابیدیم. گلهای قشنگی که عمو مهدی رسیدگی میکنه مهبد در حال انجام تکالیف .به خاطر اینکه زودتر بریم ساسانی ...
30 آذر 1400

برگشت از شمال ۲۸ آذر ماه ۱۴۰۰

سلام . ما بعد از تقریبا ۲۲ روز تصمیم گرفتیم برگردیم کرج. عملیات عقب نشینی دیوارهابرای جاده سازی وآسفالت صیاد محله تقریبا انجام شده بود . کلاس مهبد هم هفته ای یک روز حضوری بود و لازم بود که بر گردیم بنابراین برنامه گذاشتیم یکشنبه بعد از پایان کلاس مهبد و خواندن نماز ظهر حرکت کنیم. اماااا از ساعت ۱۰ صبح برقهاقطع شد به خاطر تعویض کابل تیر برقها و تا ساعت ۲ برق نداشتیم . بنابراین ساعت ۳ موفق شدیم که از ویلا بیرون بیام و ۳ و نیم لاهیجان برا ناهار رفتیم رستوران مهتاب مهمان آقاجون این هم مهبد در کنار میز کریسمس و یلدا رستوران بعد از ناهار ساعت ۴ حرکت کردیم و در مسیر همه چیز خوب بود .از قزوین به بعد مه سنگینی در جاده بود . خدا ر...
30 آذر 1400

مهمانان‌آذر ۱۴۰۰

سلام ما بعد از یه سفر تقریبا ۲۸ روزه از ۱۰ آبان تا ۷ آذر به کرج دوباره برگشتیم صیاد محله و اولین ۴ شنبه و تعطیلی آخر هفته میزبان عمو حبیب و رادین جان بودیم  مهبد و رادین رستگاری پسر عمه اش ۵ شنبه عصر ساحل کلاچای  روز جمعه ظهر رفتیم لنگرود ویلای خاله فرشته و موقع برگشت رادین روستازاده هم با ما اومد و عمه بیتا و رادمهر هم از سیاهکل به جمع ما پیوستن رادمهر.مهبد و رادین در حال ساخت استخر کنار دریا با ماسه و برای ۴ شنبه و تعطیلات آخرهفته دوم هم مهدی جان با دوستانش مهمان ما بودند مهبد و مهدی. کوروش و مهدی شاه زمانی و سید مهدی موسوی .یک جمع خوب و دوس داشتنی ...
19 آذر 1400

سفر شمال از ۷آذر و میهمانان

سلام . امشب که این مطلب رو مینویسم تقریبا دو هفته است که آمدیم شمال . صیاد محله. این دفعه برعکس دفعات قبل که به خاطر محدودیتهای کرونایی شبانه حرکت میکردیم شنبه ساعت ۲ بعدارظهر راه افتادیم و در مسیر مناظر زیبای پاییز هزار رنگ رو دیدیم ساعت ۶ ونیم رسیدیم . متاسفانه به دلیل فوت همسایه عزیزمون آقای محمدی و دیدن پرچمهای تسلیت و پارچه مشکی به روی درب متزلش خیلی متاثر وناراحت شدیم. خدا بیامرز هیلی مهربان و بچه دوست بود و همیشه مهبد رو آقا مهبد صدا میکرد. ...
19 آذر 1400

سفر شمال و حال و هوای صیادمحله تغیرات

سلام . امشب که این مطلب رو مینویسم تقریبا دو هفته است که آمدیم شمال . صیاد محله. این دفعه برعکس دفعات قبل که به خاطر محدودیتهای کرونایی شبانه حرکت میکردیم شنبه ساعت ۲ بعدارظهر راه افتادیم و در مسیر مناظر زیبای پاییز هزار رنگ رو دیدیم ساعت ۶ ونیم رسیدیم . متاسفانه به دلیل فوت همسایه عزیزمون آقای محمدی و دیدن پرچمهای تسلیت و پارچه مشکی به روی درب متزلش خیلی متاثر وناراحت شدیم. خدا بیامرز هیلی مهربان و بچه دوست بود و همیشه مهبد رو آقا مهبد صدا میکرد. روحش شاد باشه مردی که دومین نفر ایستاده است کوچه های ده رو به خاطر آسفالت آماده میکردن  مهبد و پارسا در حال کمک به بازسازی دیوار باغ روبروی ویلای...
19 آذر 1400