مهدی مهدی ، تا این لحظه: 24 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

پسران مامان وبابا

حال خوب و خوش درستی و یکرنگی

شب یلدا سال 92

1392/10/7 14:58
نویسنده : مامانی
218 بازدید
اشتراک گذاری

با سلام ما امسال ٢ بار شب یلدا داشتیم یک بار پنج شنبه شب مورخ ٢٩/٩/٩٢ منزل عزیز مریم با خاله ها و دائی ها وبچه هاشون به جز دائی حمید رضا و زندائی ویگانه که شمال بودند وما عزیز و آقاجون و عموو رضا را گفتیم که بیان تا باهم دیگه باشیم وو بیشتر خوش بگذره و برنامه اینطوری بود که چون ما وخاله زهرا باغ چمن بودیم ماهی قزل بخریم و سرخ کنیم بیاریم تا بوی سرخ کردنی تو خونه نپیچه و خاله فاطمه و بقیه هم خونه عزیز را آماده کنند وبرنج درست کنن و غیره

ما تا ماهی سرخ کنیم و بیاییم ساعت حدودا ٨ شب بود وقتی رسیدم به لیلا گفتم از بچه ها (طاها و مهید وپارسا وفریما ) عکس بگیره بچه ها مدرسه بازی میکردند ویونس هم معلم شده بود ولی نشد یک عکس درست از این ٤-٥ تا بچه گرفت ولی تا ساعت ١٢ شب که دور هم بودیم به خیر و خوبی وخوشی گذشت و شب خاطره انگیزی برای همه شد. البته اینکه شب یلدا را زودتر گرفتیم به دلیل این بود که فرداش تعطیلیه و بچه ها مدرسه ندارن وباخیال راحت تر شب نشینی میکنیم و از طرفی امسال مرتضی باید برای نامزدش نیلوفرجون شب چله ای میبرد و شنبه شب خودشون برنامه داشتن بنابراین شب چله زودتر شد که خوبم بود . آخر شب هم کتاب حافظ آوردیم و چند فال حافظ گرفتیم که با ترجمه وتفسی لیلا خوب بود

niniweblog.com

             سری دوم شب یلدا که روز شنبه مورخ ٣٠/٠٩/٩٢ بود قرار بود شام خونه عزیز و اقاجون باشیم به همراه عمه ها و عموها و بچه هاشون که من از ساعت ٣٠/٤ که رسیدم خانه عزیز مریم تا ساعت ٣٠/٦ به فاطمه کمک کردم برای تزئین و میوه ارائی و هندوانه آرائی که خیلی خوب و جالب شد و بعد رفتم خانه عزیز وآقاجون که عمه طاهره و طیبه از ظهر رفته بودند کمک و زنعمو صدیقه هم سبزی پلو درست کرد ونادر و مهدی وحسین هم تو زیرزمین ماهی سرخ کردند و خلاصه همگی دست به دست هم دیگه کمک کردند تا امشب هم به خیرو خوبی و خوشی تمام شد و بچه ها (معین پرنیان رادین ومهبد هم )به خوبی و خوشی با هم بازی کردند و خیلی خوش گذشت البته پرنیان زودتر از بقیه رفت چون میخواستند به آدران بروند و آنجا هم مهمانی بود که دعوت بودند ولی قبل از شام  نادر ومهدی با آسیه جون وعمو حسن بازی منچ را شرع کردند که هرکسی میباخت باید شام میداد و بازی نصفه کاره رهاشد ولی تاهمون نصفه بازی هم تیم عمو حسن جلوتر بود ولی تمام نشد اما ما فرداشبش که شب اربعین بود میزبات عزیز و آقاجون وعمه طاهره و عزیزمریم و آقاخیری بودیم . آقا مهبد هم یک شعر نصفه و نیمه میخونه : شب یلدا ، شب یلدا ، قشنگ ترین شب سال     و دیگه بقیه اش را بلد نیست و یک شیشه شیر بچه که توش پاکن های ریز به شکل انگری برد بود با کاردستی که  یک برش هندوانه به شکل سبد هست از مهدکودک جایزه گرفته بود .

                                                   niniweblog.com

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)