مهدی مهدی ، تا این لحظه: 24 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

پسران مامان وبابا

حال خوب و خوش درستی و یکرنگی

بازنشستگی بابا نادر

سلام چهارومین روز ابری ماه سوم فصل پاییزتون به خیر و خوشی. در آخرین روزهای ماه ابان با گران شدن قیمت بنزین کلی شلوغی و رعب و وحشت در همه جا ایجاد شد مخصوصا در کرج سمت فردیس که محل کار ما هست . کلی بانک آتش زده شدو.....شروع ماه آذر ماه 98 مصادف شد با بازنشستگی نادر جان که با بیش از 31 سال کار در شرکت مپنا پارس با رسیدن به سن پنجاه سالگی بازنشست شد. الان که این مطلب رو می نویسم نادر در حال انجام کارهای شخصی مثل تعمیر ماشین و ..  هست مهدی و من سر کار هستیم و مهبد هم در مدرسه کلاس چهارم هست. من خدا رو شکر میکنم از اینکه همگی سلامت و تندرست هستیم . آرزو میکنم که همیشه همه بندگان خدا در سلامت باشن و به رندگی ادامه بدن ما هم باقی زندگیمون به خ...
4 آذر 1398

تخریب تراس شمال

بدنبال انجام کارهای زمین صیاد محله برای گرفتن وام دست بکار شدیم و مدارک فرستادیم شمال تا وام نوسازی مسکن بگیریم . برای تکمیا مدارک نیاز به تمدید جواز بود . برا تمدید جواز هم باید کارشناس از ساختمان بازدید می کرد. کارشناسان به تراس احداث شده ایراد گرفتن و گفتن باید تخریب بشه. ناجارا طی سه شنبه شب رفتیم شمال بدون مهدی و 4شنبه و 5شنبه تراس رئ تخریب کردیم و 5شنبه عصری برگشتیم و حدودا ساعت 10کرج بودیم . روز جمعه ناهار مهمان داشتیم قرار بود آقای عموئی دوست و همکار رودباری بابا نادر بیاد باغ . روز جمعه ساعت 10 رسیدیم باغ و مهمانه ا ساعت 11 رسیدن . من شدیدا کار داشتم و مشغول بودم آقای عموئی سه پسر داشت که یکی هم سن مهبد بود  کلاس پنجم و دوتا بز...
4 آذر 1398

تولد بیست سالگی مهدی جون با همسن و سالان در دوران یکسالگی

سلام و روزتون به خیر. امروز 23 شهریور ماه مصادف با 14 محرم 1441 هست. شهریور ماه امسال پر بود از فراز و نشیب و خاطرات خوب و خوش و تجربیات سخت.روز هفتم شهریور ماه مهمانی داشتیم با همراهی خاله ها و دائیی ها و خانواده عمه مینا جان و عمه طاهره و یاسی. که خیلی خوب وبرگزار شدو تجدید خاطره ای از 20 سال قبل بچه ها مهدی و خشایار و عرفان و یاسمن و فائزه که در تولد یک سالگی مهدی باهم عکس گرفته بودن دوباره کنار همدیگه عکس گرفتن.   بچه هائی که 20 سال پیش در جشن تولد  یکسالگی  همراه مهدی بودن . از سمت راست فائزه جون یازده ماه از مهدی بزرگتره . یاسمن جون 6 ماه از مهدی کوچکتره ،خشایار عزیز 2ماه از مهدی کوچکتره . مهدی که یکساله ...
12 آبان 1398

ثبت خاطره قربانی برای معافیت مهدی جان ومسافرت شمال با عمه ها و عموهای عزیز

سلام امروز یکشنیه 16 تیر ماه هست. مهدی خدا رو شکر مشغول هست و تهران میره سر کار مهبد هم بازی  خواب و هر از گاهی هم با کتابهای کمک درسی با اکراه و به سختی مشغول تمرین کردن میشه. روز 5 شنبه 6 تیر ماه با اولین حقوق مهدی یک گوسفند به خاطر معاف شدن سربازی قربانی کردیم و برای شام آبگوشت گذاشتیم و خاله ها و دائی های عزیزش رو دعوت کردیم و همگی زحمت کشیدن و کادو به مهدی جان دادن که خیلی سورپرایز شد و گفت ای بابامگه تولده و خلاصه حسابی ذوق کرد.عمه ها و عموها هم قرار شد در مسافرت شمال آبگوشت درست کنیم و در خدمتشون باشیم.  روز سه شننبه 11 تیر ماه 98 ساعت 4 بعد از ظهر با عمه و عموهاو حاج محسنی و خانمش و عمه مینای عزیز حرکت کردیم به سمت شما...
16 تير 1398

ماه مبارک رمضان 1398

سلام .روزتون به خیر و خوشی و سلامتی. امروز که این مطلب رو مینویسم 18 خرداد ماه هست . روز شنبه . بعد از تعطیلی 4روزه به مناسبت ارتحال امام (ره)عید فطر و  15 خرداد. عیدتون مبارک نماز روزه هاتون قبول درگاه حق انشاءا... . امیدوارم که با پایان این ماه پربرکت خیر و برکت در زندگی ها جاری بشه . ماه مبارک رمضان طبق تقویم از 16 اردیبهشت باید آغاز میشد ولی به دلیل اینکه ماه رویت نشد 17 اردیبهشت روز اول ماه مبارک رمضان شد.روزها طولانی و هوا گرم بود و  روزه داران باید با صبر و تحمل روز رو سپری می کردند تا اخر اردیبهشت ماه که مهبد مدرسه می رفت خیلی سخت تر بود چون بعد از خوردن سحری باید برای مدرسه رفتن مهبد بیدار میشدیم که یک دوباری خواب موندیم و...
18 خرداد 1398

خاطرات سال نو . تعطیلات نوروز 1398

با سلام . امروز که این مطلب رو می نویسم 18اردیبهشت ماه مصادف با دوم ماه مبارک رمضان هست . خدا رو شکر سال گذشته به خیر و خوشی سپری شد و برای چهارشنبه آخر سال همگی خونه باغ جمع شدیم و آش رشته درست کردم و بچه ها حسابی بازی کردن و آتیش سوزندن و همه چیز به خوبی و خوشی تمام شد و ساعت 12 شب رفتیم خونه تا آماده بشیم که صبح زود حرکت کنیم بریم شمال سیاهکل خونه عمه طاهره جون . قرار بود که ساعت 5 صبح بع از نماز حرکت کنیم که خواب موندیم و ساعت 6/30 حرکت کردیم . جاده تا هشتگرد و قزوین ترافیک بود ولی بعد خوب شد و دوباره رودبار ترافیک بود و خلاصه ساعت 12 رسیدیم . برای ناهار عمه طاهره از خونه غذا آماده کرده بود و برنج و سالاد درست کردیم و خانواده اقای رضوی و...
18 ارديبهشت 1398

خاطرات زمستان

سلام روزتون به خیر و خوشی . امروز 12 اسفند ماه در حالی این پست رو می نویسم که به امید خدا من با 20 سال سابقه بازنشست شدم و مهدی هم به امید خدا تا پایان سال فارغ التحصیل میشه و برای نظام وظیفه اقدام میکنه تا ببینیم که برای سال جدید چه برنامه ای براش رقم میخوره . امیدوارم که بتونه در آزمون کارشناسی شرکت کنه و قبول بشه و به ادامه تحصیلش بپردازه. مهبد خان هم پدر من رو درآورده با درس خوندن و بی حواسی و بازیگوشیهاش و بیشترین دغدغه اش همچنان مهمان دعوت کردن و مهمانی رفتن و مسافرت رفتن هست و مدرسه رو خیلی جدی نمیگیره .هفته قبل روز شنبه که مهبد از مدرسه آمد خبر بدی آورد که معلم کلاس اولش خانم کرمانی به رحمت خدا رفته . معلمی خوب و دلسوز و مهربان و ......
12 اسفند 1397