مهدی مهدی ، تا این لحظه: 24 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

پسران مامان وبابا

حال خوب و خوش درستی و یکرنگی

میهمانی شب عید

1393/1/16 15:32
نویسنده : مامانی
143 بازدید
اشتراک گذاری

با سلام مجدد.روز چهارشنبه آخر سال که مصادف با شب عید بود و چون چهارشنبه سوری شب قبل بود و عزیز و اقاجون باغ بودن قرار شد میهمانی باغ باشد و ما هم که صبح از باغ آمده بودیم سرکار و مهبد را بردم مهدکودک و ساعت 4 که تعطیل شدیم بعد از خداحافظی از همکاران و گرفتن مهبد از مهدکودک و خداحافظی از مهدکودک برای عیدی مهدی یک بدمینتون خریدیم و به سمت باغ حرکت کردیم هوا بارانی بود وقتی رسیدیم باغ باران شدیدتر شده بود ومهبد خوابش برده بود . عمه و مامان برنج سبزی پلو را درست کرده بودن و مهدی هم خواب بود منم احساس گرسنگی میکردم خواستم عصرانه بخورم نادر گفت شام نمی تونی بخوری گفتم چرا اینقدر دیر سفره پهن میشه که دوباره گرسنه میشم خلاصه نادر و بابش یک سقف کاذب با پلاستیک درست کردن تا موقع سرخ کردن ماهی باران رو سرشان نریزه و بعد شروع کرد به شستن ماهیها .منم با همکاری عزیز و آقاجون برنج سفبد با ته چین مرغ را درست کردیم و بعد هم نادر مشغول سرخ کردن ماهیها شد و اولین میهمانان عمو ناصر و بچه هاش بودن که اومدن و بعد هم بقیه تا ساعت 9/30 آمدن و شام سرو شد و بعد از شام با یک همت و جهاد و تلاش همگانی خانه راتمیز کردیم تا موقع سال تحویل خانه باغ هم مرتب و تمیز باشد وموقع جمع کردن ظرفهای شام من خواستم آبجوش سماور را رو ظرفها بریزم که روی پای خودمم ریخت و سوخت ولی سریعا روغن زیتون و عسل زدم تا بهتر شد.موقع رفتن مهبد خواست تا شب بره خانه خاله زهرا و اونجا بخوابه منم که از صبح تا شب کار کرده بودم و خیلی خسته بودم قبول کردم و اجازه دادم تا بره چون برای فردا هم هنوز خیلی کار داشتم و وقتی مهبد باشه سرعت کاراییم نصف میشه .خلاصه خدارا شکر این میهمانی و برنامه ریزی شب عید هم بااینکه برای من خیلی خسته کننده بود و برای باقی میهمانی بود ولی به خوبی و خوشی تمام شد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)