مهدی مهدی ، تا این لحظه: 24 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

پسران مامان وبابا

حال خوب و خوش درستی و یکرنگی

خاطرات سفر نوروزی سال 93 به شهر یزد

1393/1/19 11:34
نویسنده : مامانی
1,084 بازدید
اشتراک گذاری

با سلام طبق برنامه قبلی قرار شد به امید خدا روز دوم عید صبح زود به سمت یزد حرکت کنیم .بدلیل تغییر ساعت ساعت 7 قرار شد جلو خونه عزیزو اقاجون باشیم . تاهمه برسن و ساعت 7/30 شد و حرکت کردیم تواتوبان قم ساعت 10 بود که برای صبحانه توقف کردیم ودوباره حرکت کردیم و ساعت 1 برای ناهار اردکان بودیم و باران شدیدی می بارید ومجبور شدیم ناهار داخل ماشین بخوریم و دوباره حرکت کردیم و ساعت 5 رسیدیم به منزل حاج میرزاعلی که خانمش رفته بود ده تا بخاری خانه باغ را روشن کند و عروسش و پسرش هم بودند که یک نی نی یک ماه ناز به اسم الناز داشتند بعد من با نادر و عموناصر و عموحسن وپرنیان و عمو حسین و عمو رضا و اقاجون و مهدی رفتیم دیدن حاج محمود برجاسی ومهبد به خاطر پارسا نوه حاجی موند خانه و با ما نیومدبعد از آنجا بخاطر گلودرد رفتم دکتر که حسن هم پرنیان را آورد و دکتر ویزیت کرد و وقتی داروها گرفتیم برگشتیم منزل حاج میرزاعلی برای شام ونماز و استراحت مهبد تا منو دید گفت مامان بریم یزد دیگه / منم گفتم مامان جون اینجا یزد دیگه . گفت پس بریم شمال . خلاصه سرش ا گرم کردیم تا صبح به ده برویم و صبح روز یک شنبه رفتیم ده هوا خیلی سرد بود و اتاق خانه باغ هم سرد خلاصه وسایل را از ماشین بیرون آوردیم و مشغول انجام کارها و رتق و فتق امور شدیم و ناهار جگر گوسفندی که عمر برای خودش قربانی کرده بودرا درست کردیم و برای شام هم عمو حسن و آسیه جون ماکارونی درست کردند و موقع خواب رفتیم منزل مادر حاج اشرف که روبروی مسجد مرزانک بود و خیلی خوب  گرم و بزرگ بود به همین منوال روزها گذشت و مهبد هم خیلی ده را دوست داشت و روزها به پارک می رفت و شبها تو آسمان ستاره می دید و خوب بود و برعکس شب اول توشهر که میگفت برگردیم اینجا میگفت یشب دیگه هم میخوابیم آخجون .تاروز چهارشنبه که برگشتیم شهر تا صبح روز 5شنبه به سمت کرج حرکت کنیم و عصر رفتیم به زیارت امامزاده سید جعفر زیارت کردیم و نماز مغرب و عشا را خواندیم و مهبدم که نق ونق میکرد بیم پی خاله زهرا با پدرش رفت پارک بادی برای بازی کردن و بعد از یک ساعت برگشت . صبح ساعت 6/30 از خانه حاج میرزاعلی آمدیم بیرون و ساعت 10 یک امامزاده آقا سید علی در نائین بود رفتیم و بعد هم ساعت 2/30 رسیدیم کرج خدارارشکر همه چیز به خیروخوشی و خوبی سپری شد و به همه خیلی خوش گذشت .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)