مهدی مهدی ، تا این لحظه: 24 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

پسران مامان وبابا

حال خوب و خوش درستی و یکرنگی

خاطرات دیدو بازدیدهای عید

1393/1/27 11:26
نویسنده : مامانی
159 بازدید
اشتراک گذاری

با سلام  بعد از برگشتن از مسافرت یزد که روز 5شنبه حرکت کردیم و ساعت 2/30بعد ازظهر به کرج رسیدیم مهبد که خاله زهرای خونش کم شده بود رفت پیش خاله زهرا و مهدی هم رفت پیش عزیزمریم و ما هم سر راه خانه دو تا ساندویچ آیدا برای ناهار گرفتیم وخوردیم و استراحتی کردیم و برای شام خانه حمیدرضا دعوت بودیم که ساعت 8بود کا تلفنم زنگ زد و حمید رضا بود و گفت چرا نمی ایید .ازخانه حرکت کردیم رفتیم تا عزیز و آقاجون رو هم که دعوت بودن برداریم که آقاجون از دیر کردنمان ناراحت بود چون ساعتها جدید شده بود و ساعت خانه ما 8بود ولی ساعت 9شده بود و تارسیدیم ساعت 9/30بود و حق با آقاجون . خلاصه فاطمه زهرا محمدرضا ولیلا و زن عمو طاهره هم دعوت یودن وعلیرضا اراک بودو سمیه هم زنجان بعد از پذیرائی شام که ماهی قزل و مرغ سرخ شده بود خوردیم و بعد از شام نادر مامان و باباو رضا روزودتر رسوند خانه شان بعد امد تا باهم برگردیم خیلی وقت بود دور هم نبودیم وخیلی خوش گذشت و بعد از اون هم تا روز 12 فروردین یا می  رفتیم عید دیدنی و یا می آمدند خانه مان یک روز هم رفتم کمک شمسی خانم برای جابجائی اساس و مهبد را گذاشتم پیش زهرا و عزیز و آقاجون هم یک شنبه اومدن خانه ما و تا دوشنبه پیش ما بودن و شب رفتیم خانه عمه طاهره برای عید دیدنی و روی هم رفته تعطیلات خوبی هم برای من هم برای مهبد که امسال معنای تعطیلات را میفهمید . چون مهد کودک نمی رفت و منم سرکار نبودم  باهم دیگه حال میکردیم و خوش میگذروندیم . بازهم خدا جان ازت ممنون و سپاسگزارم یک بار دیگه نعمتهایت را به من و خانواده ام عطا نمودی .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)