مهدی مهدی ، تا این لحظه: 24 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

پسران مامان وبابا

حال خوب و خوش درستی و یکرنگی

مریضی مهبد

1393/9/17 8:08
نویسنده : مامانی
325 بازدید
اشتراک گذاری

با سلام خدمت همه دوستان و عزیزان در ماه آذر مهبد دومرتبه مریض شد یکبار 8 اذرصبح با حالت تهوع از خواب بیدار شد و ساعت 10 از مهد کودک زنگ زدن که حالش خوب نیست و حالت تهوع داره  و من رفتم  بردمش دکتر حاج محمدی که بعد از معاینه گفت ویروسی هست و باید 3روز مهد نره و دارو مصرف کنه و خلاصه تا دوشنبه پیش خاله زهرا بود و روز سه شنبه هم به اصرار رفت پیش عزیز مریم و روز چهار شنبه رفت مهد کودک . اما سه شنبه شب  شام خونه دوست و همکار قبلی نادر که شرکت دنیای فلز باهم بودن دعوت شدیم و ما هم یک جعبه شیرینی از رویال البرز خریدیم و رفتیم و اونجا هم مهبد تا  می تونست نا پرهیزی کرد از خوردن شکلات و شیرینی و قند با چای قبل شام و خوردن سیب زمینی سرخ شده با سس قرمز و سالاد با سس و ... هم موقع شام. وقتی بر میگشتیم خونه تو ماشین بهش تذکر دادم پسر خوبی نبوده و حرف گوش نمیکرده و ... که خودشم متوجه شد و ساکت بود تا رسیدم ساسانی و مهدی رفت خونه عزیز مریم و ماهم رفتیم کارخانه قند اما نصفه شب ساعت 2 بود که با داد مهبد که داره حالم بهم میخوره بیدار شدم که کلی استفراغ کرد و بیحال افتاد کنارم و میگفت مامان برام دعا کن خوب بشم که منم میگفتم اگر حرف منو گوش کرده بودی الان خوب بودی خلاصه تاصبح دیگه حالش بهم نخورد و چون روز اسباب بازی بود رفت مهد کودک و منم که زنگ میزدم میگفتن حالش خوبه . روز 5شنبه با مهبد خونه بودیم و بابانادرش سرکاربود تا ساعت 4بیاد باهم بریم خرید چون شام قراربود عمه ها و عموها بیان باغ برای شام دنگی  کباب کوبیده بزنیم تارفتیم پروتئینی حاج مصطفی و گوشت بخریم چرخ کنه مهبد کلی نق زد و ماهیهای بزرگ منجمدشده و .. را دید بعدم اومدیم ساسانی با عزیزواینا حرکت کردیم سمت باغ .  وقتی رسیدیم باغ دیدیم دایی علیرضا اینا هم باغ هستن و یونس و فریما اومدن پیش مهبد و مهبدم کلی ذوق کردوباهاشون مشغول بازی و نقاشی شد.ماندانا ایناهم شام میهمان ما بودن.خلاصه تاپیاز چرخ کنیم و برنج خیس کنیم و کارا رااماده کنیم عموناصر اینا رسیدن بعد آقای رضوی اومد بعد عمه طاهره و طیبه و آخرین نفرهم عمو حسن و عمو حسین اومدن . تا شام آماده بشه ساعت 10 شب شد ولی خداراشکر همه چیز به خیرو خوشی انجام شد و به همه غذا چسبید و ساعت 12/30 رفتن و مهدی و آقاجونم رفتن و فقط ما و دوتا عزیزا موندیم باغ و خوابیدیم .برای جمعه ناهار دایی حمیدرضا از شمال می رسید اومد پیش ما و بعد از ناهار هم رفتیم سر مزار و چون عزیزو اقاجون خونه عمه طاهره بودن ماراهم گفت بریم اونجا و ساعت 5 رفتیم خونه عمه طاهره و مهبد نق میزد که دلم درد میکنه تا کمک کنم شام رو آماده کنیم مهبد شکلات و بعد ماکارونی و بعد دوراز چشم من پفک خوردبقیه ساعت 8 اومدن و مهبدم همچنان دل درد داشت ولی بازی میکرد وسرگرم بود یک کمی بهش چای نبات دادم ولی خوب نشد وقتی رفتیم خونه خوابید ولی ساعت یک با صدای گریه هاش از خواب بیدار شدم که میگفت دلم درد میکنه .تا ساعت 4 صبح بهتر نشد و بابانادرش روبیدار کردم تا ببریمش دکتر . باهم رفتیم بیمارستان کودکان آزمایش و سونوگرافی نوشت و آزمایش خون رو دادیم و سونوگرافی رو گفت ساعت 8 صبح تابرگشتیم خونه ساعت 5 بود مهبد دل درد داشت و نمیتونست بخوابه ساعت 8رفتیم بیمارستان برای سونوگرافی گفتن سیستمهاشون قطع شده وبرین بیرون انجام بدید رفتیم بیرون گفتن دکتر ساعت 10میاد رفتیم سونوگرافی شبانه روزی هم گفت دکتر ساعت 10میاد ومنم گفتم این چه شبانه روزیه ؟

خلاصه برگشتیم بیام خونه من سر راه رفتم امامزاده حسن و دعا کردم ونذر کردم تا انشائا.. مهبد خوب بشه و چیزیش نباشه و تو وایبرهم از هه خواستم دعا کنن وبرگشتیم خونه مهبد خواب بود و ناله و دل درد نداشت ساعت 9/45 رفتیم برا سونو تارسیدیم نوبتمون بود مهبد روبیدار کردم اما یک کولی بازی دراورد موقع سونو که نگو ولی دکتر کار خودش رو کرد و بعد رفتیم بیمارستان جواب آزمایشهارو گرفتم و بردم پیش دکتر که خدا راشکر والحمدا.. خوب بودو گفت شروع عفونت هست و دارو نوشت و اومدیم خونه ساعت 11/30بود و منم زنگ زدم و سرکار نیومدم و موندم خونه تا ساعت 4 که از ترسم دوباره مهبد رو بردم پیش دکتر حاج محمدی و جواب آزمایش و سونو رودیدو داروهای دکتر بیمارستان تائید کرد رفتیم خونه عزیز مریم که خاله لیلاو خاله زهرا و دایی محمدرضا هم اونجا بودن ومهبدم با پارسا سرگرم شد وشب برای خواب رفتیم خونه خاله زهرا تا صبح مهبد مهد کودک نره اما دوبار ساعت 1 نصفه شب از دل درد بیدار شد و گریه میکرد تا حدود ساعت 2 و بعد خوابید .اما دیشب خداروشکر خوب بودو امروز هم رفته مهد کودک امیدوارم دیگه دلش درد نگیره و خوب بشه .انشاا... خدا همه مریضا رو شفا بده هیچ کسی گرفتار بیمارستان نشه مخصوصا بچه ها ....

پسندها (1)

نظرات (1)