مهدی مهدی ، تا این لحظه: 24 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
مهبدمهبد، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

پسران مامان وبابا

حال خوب و خوش درستی و یکرنگی

خاطرات سفر به یزد اردیبهشت ماه

1394/2/23 11:07
نویسنده : مامانی
398 بازدید
اشتراک گذاری

با سلام . بعد از تعطیلات نوروز و شروع کار و باز شدن مدرسه ها و مهدکودک ما همگی دوباره مشغول شدیم و مهدی هم کلاس گیتارش رو ادامه داد و الان اهنگ دل تنگم رو خوب و واضخ مینوازه که حس خیلی خوبی رو در من ایجاد میکنه و خیلی ذوق می کنم امیدوارم بتونه در زمینه موسیقی موفق باشه و تا مدارج بالا ادامه بده . مهبدم از اول اردیبهشت کلاس شنا ثبت نامش کردم و داره اموزش شنا میبینه و الان بعد از گذشت 4 جلسه تقریبن با علاقه بهتری میره کلاس شنا چون قبلش ترس داشت .ما یک سفر سه چهار روزه به یزد داشتیم من مهبد روز سه شنبه ساعت 7 با دایی علیرضا و خاله فاطمه و دایی محمدرضا و اعظم خاله و عزیز مریم با مینی بوس رفتیم ایستگاه قطار تهران و ساعت 9/45 باقطار رفتیم و مهدی هم به خاطر مدرسه و کلاس روز چهارشنبه با خاله لیلاش اومدن و شب رسیدن . روز چهارشنبه صبح که رسیدیم رفتیم منزل حاج محمود و طاها و سمیه هم اونجا بودن و مهبدم که در طول مسیر تو قطار خواب بود بیدار شد و با طاها و فریما مشغول بازی شدن و خیلی خوشحال بودن . بعد از خوردن صیحانه برای ناهار وسایل جوجه کباب خریدیم و رفتیم سمت ده قوام اباد که خانه پدری جاج رضا رضائیان اونجا بود مستقر شدیم و بعد از خوردن ناهار رفتیم اورزانک باغ بود و خیلی عاالی بود و خوش گذشت . روز 5شنبه هم رفتیم بازار و حمام خان و ناهارم رفتیم خانه ابراهیمی و بعداز ظهرم رفتیم امامزاده سید جعفر و عصری رفتیم منزل ناصر خاله و شبم میهمان ارزو بودیم در باغ یکی از دوستانشون که بچه ها که پارسا و ستایشم اضافه شده بودن خیییلی حال کردن و بازی کردن و جمعه هم ناهار مهمان سمیه بودیم و بعد از ظهرم رفتیم استخر مهنور که خیلی خوب بود و خوش گذشت و شام مهمان حاج محمودبودیم و شب خوابیدیم تا شنبه صبح سوار قطار شدیم و ساعت 3 رسیدیم کرج و خدارو شکر این سفرهم خوب و عالی سپری شد و هم به خودم و هم به بچهها خیلی خوش گذشت و الحمدا...و خدار و شکر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)